اینجا در این خانه ی کوچکم
هرچه به یادگار می نویسم برای توست...
لمس کن این کلمات را تا بدانی نبودنت چقدر آزارم می دهد!!!
لمس کن کلماتی را که برایت می نویسم تا بدانی چقدر جایت خالی ست!!!
و من که آرامم!!!
زیر این آسمان سیاه هم لبخند میزنم هنوز...
چراکه انگار هزار سال است که تو ...
هزار بار دستان یخ زده ی کوچکم را گرم میکنی...!!!
نظرات شما عزیزان:
nika
ساعت19:03---16 خرداد 1391
راه ها بسته شده جاده ها دیگر سرانجامی ندارد خنده ها هم آخرش رو به تلخی می زند قلب من اینجا دگر جایی ندارد نارفيق ازپشت خنجر می زند قلب من را می درد عاشقی ام نقطه ی آغاز وپایانی ندارد چشم هایم ازچرانی خسته شد دستهایم سرد شد دوستانم رفته اند باد دیگر حرف پایانی ندارد قلب من می سوزد خنجر آن نارفيق کارش ساخت آدمی مغرور وجدانی ندارد عشق من نیز مرده است عشق دیگر مرد بارانی ندارد جاده ها هم بسته است زندگی بی عشق سرانجامی ندارد
من تنهام
ساعت18:14---12 ارديبهشت 1391
همه به خندهای تو خندیدن ..
اما من گریه کردم ....
|